×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

جشنها و ایینهای ایرانی

سانسور نوشت های حمیدرضا هندی

 باغ ســــبز



صدایت را بالا ببر

 اما نه آنقدر

 که تمام باورهای قدیمی ام از مو نازکتر شوند..

 .

 .

 .

 

قرارمان بود..،

 که بیخیال تمام مباداهای فردا

 (تمام رفتن ها و هرگز نماندن ها)

 هــــــــــوای بارانی هم را داشته باشیم..

 قرار مان بود..،

 لیوان مان، نیمه خالی نداشته باشد..

 

 

بیا قرار بگذاریم

 انتهای هر دعــــــوا

 جای چمـــــــدان، دست هم را بگیریم

 و در قامت یکدیگر قدم بزنیم

 تا دل چمدان ها، هرگز از مقصدهای آلزایمر گرفته پر نباشد..

 

 

میدانی..

 ابری که می شوی، زیر بارانت می نشینم

 تا خیس اشک هایی شوم، که تو را آفتابی می کند..

 تو بارانت را روی من بگیر

 بی منت آغوش دیگری که روی خیسی شرشر زدن های تو

 چتر باز می کند..

 

من عذر تمام چترها را می خواهم

 مادامی که زیر آسمان تو قدم بزنم

 آفتابی و بارانی اش یک اندازه به دل این رهگذر می نشیند..

 


جمعه 3 خرداد 1392 - 11:51:25 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
آمار وبلاگ

9285 بازدید

1 بازدید امروز

1 بازدید دیروز

11 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements